سفارش تبلیغ
صبا ویژن

                            شب قدر

یکی از مسائل پر رمز و راز در مجموعه ­ی علوم و معارف الهی، مسئله «شب قدر» است. نخست گفتنی است، شب قدر، ظرف نزول قرآن است: «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فىِ لَیْلَةِ الْقَدْر»[1]. اما این چه نوع ظرفی است؟ بین عموم مردم مشهور است که «شب قدر» ظرف زمان است. طبق این بیان، شب قدر، به معنای پاره ای از زمان (شب) است که در آن، قرآن از عالم بالا به دنیا نازل گشته است و به دلیل اهمیت این نزول و مسائل جنبی و یا عوامل زمینه ساز آن ـ که از درک ما انسان ها فراتر است ـ خداوند می فرماید: «وَ مَا أَدْرَئکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْر»[2]؛ «چه چیزی تو را آگاه کرد که شب قدر چیست؟» «و لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیرْ مِّنْ أَلْفِ شهَر»[3]؛ «شب قدر، از هزار ماه برتر است». عبادتی که در این شب انجام می شود، بهتر از هر عبادتی است که انسان آنها را در طول هزار ماه انجام می دهد و نیز: «تَنزَّلُ الْمَلَئکَةُ وَ الرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبهِّم مِّن کلُ‏ِّ أَمْر»[4]؛ «در این شب فرشتگان و روح به اذن پروردگار فرود می آیند و با خود مقدمات همه ی امور را فرود می آورند» و «سَلَامٌ هِىَ حَتىَ‏ مَطْلَعِ الْفَجْر»[5]؛ «این شب [یکسره] تا طلوع فجر سلام و سلامتی است».

اما اگر «ظرفیت» مطرح در آیه را منحصر در ظرف زمان نکنیم و بگوییم ظرف زمان، پایین ترین مرحله ظرفیت است؛ آن گاه به این می رسیم که شب قدر، حقیقتی است که قرآن در آن نازل شده و با توجه به لیاقت و قابلیتش، حقیقت قرآن را از عالم بالا دریافت کرده و آن را در وجود خود، جای داده است و بدین ترتیب وجودش، ظرف قرآن شده است. البته مراد از ظرف و محل و امثال این تعابیر، مکان مادی نیست و نمی تواند باشد؛ زیرا حقیقت قرآن از سنخ امور مادی نیست تا ظرف و مکانی شبیه به ظروف و مکان های مادی داشته باشد؛ بلکه محل نزول قرآن و ظرف آن، باید از سنخ «معنی» و امور معنوی باشد تا بتوان، ظرفیت آن را نسبت به یک حقیقت معنوی پذیرفت و از آن توجیه معقولی ارائه کرد. در اینجا سه نکته باید روشن شود:

یکم. بدانیم که ظرف و مظروف مادی، هیچگاه با هم متحد نمی شوند. برای مثال آب که مظروف و کوزه ظرف است، تا ابد اگر این نسبت را حفظ کنند، نه کوزه آب می شود و نه آب کوزه و همین طور است در دیگر موارد از انواع ظرف ها و مظروف های مادی. اما در امور معنوی این گونه نیست؛ ظرف معنوی حقیقتی است که پذیرای امور معنوی و دریافت کننده ی حقایق ملکوتی است. این حقیقت، با آنچه می پذیرد و قبول می کند، وحدت یافته و یکی می شود. بنابراین حقیقتی که محل نزول قرآن است و حقایق آن را قبول کرده و ظرف قرآن شده است، با آن یکی می شود و قرآن ناطق می گردد.

دوم. بدانیم حقیقتی که بر اثر قبول قرآن، عین آن می شود، کسی جز انسان کامل ـ که مظهر جمیع اسمای حسنای حق و آینه ی تمام نمای خداوند است ـ نیست. در رأس همه ی افرادی که مصداق عنوان یاد شده هستند وجود نازنین حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله) و پس از ایشان شایسته ترین و نزدیک ترین افراد به مقام ایشان، امام علی (علیه السّلام) و همینطور پس از ایشان فرزندانشان حسن بن علی (علیه السّلام) تا برسیم به زمان ما. لیلة القدری که در این زمان، ظرف قرآن است و حقایق آن در او جاری می شود، حضرت حجة بن الحسن المهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) است. ما از این بزرگان و امامان بر حق، به قرآن ناطق تعبیر می کنیم؛ همانطور که مالک اشتر وقتی که دید مردم نادان، فریب عمرو عاص و معاویه را خورده و به کاغذ پاره­ های سر نیزه چشم دوخته ­اند؛ فرمود: شما قرآن ناطق (علی) را رها کرده و به این کاغذها چشم دوخته و دل خوش کرده ­اید! مراعات این کاغذها را می­ کنید؛ ولی اصل قرآن و حقیقت آن را ـ که در علی علیه ­السّلام تجسّم یافته ـ رها کرده و حرمت نمی ­نهید!

امام باقر (علیه­ السّلام) می­ فرمایند: «امام علی (علیه ­السّلام) در حضور امام حسن و امام حسین (علیهماالسّلام) سوره­ ی قدر را تلاوت کرد. حضرت حسین (علیه­ السّلام) خطاب به پدر گفت: ای پدر! این سوره را با حلاوت مخصوصی تلاوت می­ فرمایید. حضرت فرمود: فرزندم! زمانی که سوره­ ی قدر نازل شد، جدت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) کسی را پی من فرستاد؛ سپس این سوره را برای من تلاوت کرد و با دست بر کتف راست من زد و فرمود: ای برادر و وصی من! ای کسی که پس از من ولی این امتی! این سوره پس از من، از آن تو و پس از تو، از آن دو فرزندانت حسن و حسین است. از برای آن نوری است که در قلب تو و اوصیای تو تا مطلع فجر قائم آل محمد (صلّی الله علیه و آله) ساطع است»[6].

بر اساس روایتی خداوند به رسولش (صلّی الله علیه و اله) فرمود: «سوره قدر را تلاوت کن که این سوره نسبت (شناسنامه) تو و نسبت به اهل بیت تو تا روز قیامت است».[7]

اگر کسی بگوید: چرا امام صادق (علیه­السّلام) شب قدر را بر جده ­اش فاطمه (علیهاسلام) اطلاق کرده؛ در حالی که طبق بیان مزبور شب قدر بودن، به ایشان اختصاص ندارد؛ بلکه هر انسان کاملی می­تواند مصداق آن باشد؟

در جواب می­ گوییم: اولاً از دیدگاه منطقی، اثبات چیزی نفی غیر آن را نمی­کند؛ یعنی، اگر بگوییم «شب قدر، فاطمه است»، منافاتی با لیلة ­القدر بودن دیگر مصادق ندارد. ثانیاً در میان افرادی که مصداق شب قدرند، برای فاطمه (علیها سلام) امتیازی است که برای هیچ کس آن ویژگی وجود ندارد و آن عبارت از این است که آن حضرت، علاوه بر آنکه خود مصداق لیلة­ القدر است، پدر، همسر و یازده فرزندش همه مصادیق شب قدرند. از این رو حضرت فاطمه (علیها سلام) همانند شمع جمعی است که دیگران، دور او را گرفته ­اند و جا دارد که از ایشان به صورت برجسته و عنوان «شب قدر» یاد شود.

سوم. بدانیم چرا از انسان کامل به شب قدر تعبیر شده است؟ لفظ «لیلة» به معنای شب است و خصوصیت شب خفا و ناپیدایی آن است. شب فانی و منفعل محض است و از خود چیزی ندارد. قدر هم به معنای عظمت، قدرت و فضیلت است و انسان کامل از آن رو که فانی در خداوند است، فانی در حقیقت است که عین عظمت و قدرت و فضیلت است. از آن جهت که خود است، هیچ است و از آن جهت که نمود آن حقیقت است، همه چیز است؛ پس از او به شب قدر تعبیر شده است. انسان کامل آینه ­ی تمام نمای جمال خداوند، خلیفه و وجه الله است. مظهر «بِکلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ عَلِیم»[8] و «عَلىَ‏ کلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ قَدِیر»[9] است. مصداق «وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لَاکِنَّ اللَّهَ رَمَى»[10] است. انسان کامل حقیقتی است که بیعت با او بیعت با خداست: «إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ الله»[11].

همچنین دوستی یا دشمنی با او، دوستی یا دشمنی با خدا است: «وَ مَنْ أَحَبَّکُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ وَ مَنْ أَبْغَضَکُمْ فَقَدْ أَبْغَض‏ الله»[12]. از این حقیقت بزرگ، به شب قدر یاد می ­شود: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه­السّلام أَنَّهُ قَالَ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ «اللَّیْلَةُ» فَاطِمَةُ وَ «الْقَدْرُ» اللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَکَ لَیْلَةَ الْقَدْر»[13]؛ «امام صادق (علیه ­السّلام) می فرمایند: «لیلة، فاطمه و قدر، الله است. هرکس به درستی فاطمه را شناخت، شب قدر را درک کرده است».

البته شب قدر را خدای او و خود «لیلة القدر» می ­شناسد و بس؛ اما دیگران به مقدار استعداد و لیاقتشان می ­توانند با برخی از اوصاف و خصوصیات شب قدر ـ آن هم با هدایت و ارشاد خود او ـ آشنا شوند. در برخی از روایات آمده است: رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) خطاب به امام علی (علیه­ السّلام) می­ فرمایند: «کسی خدا را نشناخت، جز من و تو و کسی مرا نشناخت، جز خدا و تو و تو را نیز کسی نشناخت، جز خدا و من».

بنابراین شناخت شب قدر ـ که همان انسان کامل است ـ با شناخت خداوند رابطه تنگاتنگی دارد و همان طور که نمی­ توان به حقیقت خداوند و کنه ذات او پی برد، نمی ­توان به حقیقت شب قدر و کنه او دست یافت.

می­ توان شب قدر را به دو نوع حقیقی و زمانی تقسیم کرد و گفت: لیلة القدر حقیقی، وجود طیبه ی انسان کامل است که دعا و ظرف قرآن؛ بلکه قرآن ناطق است. از این رو در هر زمان برای آن، بیش از یک مصداق قابل تصور نیست. به عبارت دیگر امام زمان هر عصری، مصداق شب قدر آن دوران است و نظیر ندارد و دومی برایش متصور نیست. امام رضا (علیه­السّلام) می­فرمایند: «الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا یُدَانِیهِ أَحَدٌ وَ لَا یُعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لَا یُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لَا لَهُ مِثْلٌ وَ لَا نَظِیرٌ»[14]؛ «امام یگانه ی دهر خویش است و کسی نمی ­تواند تا با او انباز گردد. امام کسی است که هیچ دانشمندی به پایه­ ی او نمی­رسد و احدی نمی ­تواند جایگزین وی شود. امام کسی است که مثل و نظیری برایش متصور نیست». این همان شب قدر حقیقی است.

نتیجه گیری

از آنچه گفته شد، روشن می­ شود که لیلة القدر سه گونه است:

1? شب قدر حقیقی که تعدّد بردار نیست و در هر عصر و زمانی فقط یک مصداق دارد.

2? شب قدر زمانی واقعی که آن هم در هر سال یک زمان خاص است و قابل تعدد و توسعه نیست.

3? شب قدر زمانی و اعتباری که با توجه به اختلاف آفاق، قابل توسعه و حتی تعدد است.

باید دانست که درک شب قدر در هر مرتبه ­ای، تلاش متناسب با خود را می­ طلبد. اگر لیلة القدر را همان امام زمان و حجت خدا معنا کنیم، درک آن در کنار پیروی از خدا و پیامبرش میسور است. انسان مؤمن با جهاد و تلاش، می­تواند در افق شب قدر حقیقی قرار گیرد؛ چنان که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) در حق سلمان فارسی فرمود: « السلمان منّا أهل البیت‏»[15]. قرآن کریم هم می­ فرماید: «وَ الَّذِینَ جَاهَدُواْ فِینَا لَنهَدِیَنهَّمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِین»[16]؛ «وکسانی که در راه ما کوشیده­ اند، به یقین راه ­های خود را بر آنان می ­نمایانیم و در حقیقت خدا با نیکوکاران است».

اگر شب قدر را زمانی واقعی معنا کنیم ـ که تعدد بردار و قابل توسعه نباشد ـ در این صورت درک آن، در کنار پاسداری از شب­ های رمضان میسور است؛ به طوری که با احیای شب­ های متعدد، اطمینان به درک شب قدر حاصل می­ آید و اگر در کنار آن معانی، شب قدر زمانی اعتباری را هم قابل قبول دانستیم. در آن صورت، ما به وظیفه خود در پاسداری از شب قدر احتمالی عمل می کنیم، و با امید به رحمت گسترده خداوند متعال؛ انتظار می ­رود پروردگار مهربان از سر لطف و محبت تمامی آن برکات شب قدر حقیقی و واقعی را ـ که برای احیاگرانش که بانیت درک آن سر بندگی فرود آورده ­اند ـ نازل می­فرماید؛ نصیب ما نیز بگرداند.[17]


[1]. قدر، آیه1?

[2]. قدر، آیه2?

[3].قدر، آیه3?

[4]. قدر، آیه4?

[5]. قدر، آیه5?

[6]. تفسیر برهان، ج4، ص487?

[7]. علل­ الشرایع، ج2، ص316?

[8]. بقره، آیه29?

[9]. همان، آیه20?

[10]. انفال، آیه17?

[11]. فتح، آیه10?

[12]. مفاتیح الجنان، زیارت جامعه­ ی کبیره.

[13]. بحارالأنوار، ج43، ص65?

[14]. اصول کافی، کتاب حجت، ج1، ص201?

[15]. بحار، ج108، ص285?

[16]. عنکبوت، آیه69?

[17]. پرسش ­ها و پاسخ­ های دانشجویی، ج9، ص73? (برای نوشتن این مطلب از نوشته جناب حجة الاسلام و المسلمین حسین رمضانی استفاده شده است.)


منبع : سایت رفیق عزیزم جناب حمید رضا فلاح تفتی



      

                 

 شهید مصطفی ردانی‌پور در سال 1337 در اصفهان متولد شد و در 15 مرداد 1362 در عملیات والفجر 2 منطقه حاج عمران مظلومانه بر زمین ماند و روح با عظمتش به معراج پرکشید.

شهید مصطفی ردانی‌پور در سال 1337 ه.ش در یکی از خانه‌های قدیمی منطقه مستضعف‌نشین(پشت مسجد امام) شهر اصفهان متولد شد. پدرش از راه‌کارگری و مادرش از طریق قالی‌بافی مخارج زندگی خود را تأمین و آبرومندانه زندگی می‌کردند و از عشق و محبت سرشاری نسبت به ائمه‌اطهار (ع) و حضرت زهرا س برخوردار بودند. تا آنجا که با همان درآمد ناچیز جلسات روضه‌خوانی ماهانه در منزلشان برگزار می‌شد.
او که از بیت صالحی برخاسته بود و به لحاظ مذهبی، خانواده‌ای مقید و متدین داشت، تحصیل در هنرستان را به دلیل جو طاغوتی و فاسد آن زمان تحمل نکرد و از محیط آن کناره گرفت و با مشورت یکی از علما به تحصیل علوم دینی پرداخت.
شهید ردانی پور سال اول طلبگی را در حوزه علمیه اصفهان سپری کرد. پس از آن برای ادامه تحصیل و بهره‌مندی از محضر فضلا و بزرگان راهی شهر قم شد و در مدرسه حقانی به درس خود ادامه داد. مدرسه حقانی در آن زمان بنا به فرموده شهید بهشتی(ره) پذیرای طلابی بود که از جهت اخلاقی ایمانی و تلاش علمی نمونه بودند. او نیز که از تدین اخلاق حسنه بینش و همت والایی برخوردار بود به عنوان محصل در این حوزه پذیرفته شد.
او که با سخت کوشی و تحمل مشقت‌ها آشنایی دیرینه‌ای داشت، حتی در ایام تعطیل از کار و کوشش غافل نبود.
ایشان حدود شش سال مشغول کسب علوم دینی بود. با نضج گرفتن انقلاب اسلامی با تمام وجود در جهت ارشاد و هدایت مردم وارد عمل شد و با استفاده از فرصت‌ها برای تبلیغ به مناطق محروم کهکیلویه و بویراحمد و یاسوج سفر کرد و درسازماندهی و هدایت حرکت خروشان مردم مسلمان آن خطه تلاش فراوانی را ازخود نشان داد.
                                                        
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه شهید ردانی پور با عضویت در شورای فرماندهی سپاه یاسوج فعالیتهای همه جانبه خود را آغاز کرد.
او با بهره‌گیری از ارتباط با حوزه علمیه قم در جهت ارائه خدمات فرهنگی به آن منطقه محروم حداکثر تلاش خود را به کار بست و در مدت مسئولیت یک ساله‌اش در سمت فرماندهی سپاه یاسوج به سهم خود اقدامات مؤثری را به انجام رساند. درگیری با خوانین منطقه و مبارزه با افرادی که به کشت تریاک مبادرت می‌ورزیدند از جمله کارهای اساسی بود که نقش تعیین کننده‌ای در سرنوشت آینده این مردم مستضعف به جا گذاشت.
این شهید بزرگوار که با درک شرایط حساس انقلاب اسلامی دو سال از حوزه و درس جدا شده بود با واگذاری مسئولیت به یکی از برادران به دامان حوزه علمیه بازگشت تا بر بنیه علمی خود بیفزاید.
هنوز چند ماهی از بازگشت او به قم نگذشته بود که حرکتهای ضد انقلاب در کردستان و بعضی از مناطق کشور شروع شد. او که از آگاهی و شناخت بالایی برخوردار بود و نمی‌توانست زمزمه‌های شوم تجزیه طلبی مزدوران استکبار جهانی و جنایات آنان را در به شهادت رساندن و سربریدن جهادگران مظلوم و پاسداران قهرمان تحمل نماید با وجود اینکه در دروس حوزوی به پیشرفتهای چشمگیری نایل آمده بود. به منظور مقابله با جریانات منحرف و آگاهی بخشی به مردم و بازگردان امنیت و ثبات کردستان به سوی این خطه شتات. یک سال تمام به همراه نیروهای جان برکف و رزمنده برای سرکوبی اشرار و نابودی ضد انقلاب و بر ملا کردن چهره کثیف آنان تلاش و فعالیت کرد.
در جلسه‌ای که به اتفاق نماینده حضرت امام قدس سره و امام جمعه اصفهان خدمت حضرت امام مشرف شده بودند ،‌ایشان از معظم له در مورد رفتن به کردستان کسب تکلیف کردند. حضرت امام به شهید ردانی پور امر فرمودند. شما باید به کردستان بروید و کارکنید.
او در آنجا هم به کار تبلیغ و ترویج احکام اسلام مشغول بود و هم به عنوان مجاهد فی‌سبیل الله در جنگ با ضد انقلاب شرکت می‌کرد علاوه بر این در بالا بردن روحیه رزمندگان اسلام در آن شرایط حساس و بحرانی نقش به سزایی داشت و در شرایطی که رزمندگان اسلام تمایل بیشتری به حضور در جبهه‌های جنوب را داشتند، این شهید بزرگوار سهم زیادی درنگهداشتن برادران رزمنده در منطقه کردستان داشت و در ترویج اسلام زحمات طاقت فرسایی را متحمل گردید.
                                                    
نقش شهید در جنگ تحمیلی
با شروع جنگ تحمیلی، شهید ردانی پور به همراه عده‌ای از همرزمان خود از کردستان وارد جنوب شد و با نیروهای اعزامی از اصفهان (سپاه منطقه 2) که در نزدیکی آبادان جبهه دارخوین مستقر بودند شروع به فعالیت کرد. ایشان مدت‌ها با رزمندگان اسلام در خطی که به خط شیر معروف بود علیه دشمن بعثی به مبارزه پرداخت و ازمهمترین علل شش ماه مقاومت مستمر نیروها در این خط وجود این روحانی عزیز و دلسوز بود که به آن‌ها روحیه می‌داد سخنرانی می‌کرد و یا مراسم دعا برگزار می‌نمود.
ایشان با تجربه‌ای که از کار در جبهه‌های کردستان داشت سلاح بر دوش به تبلیغ و تقویت روحی رزمندگان می‌پرداخت و با برگزاری جلسات دعا و مجالس وعظظ و ارشاد، نقش مؤثری در افزایش سطح آگاهی و رشد معنوی رزمندگان ایفا می‌نمود و در واقع وی را می‌توان یکی از منادیان به حق و توجه به حالات معنوی در جبهه‌ها نامید.
او در عملیات محرم والفجر 1 و والفجر 2 شرکت داشت و تا لحظه شهادت هرگز جبهه را ترک نکرد و فرمان امام عظیم الشأن (قدس سره) را در هر حال بر هر چیزی مقدم می‌دانست.
ایشان در کمتر از 3سال سطوح فرماندهی رزمی را تا سطح قرارگاه طی کرد، که این مهم ناشی از همت تلاش پشتکار و اخلاص در عمل این شهید عزیز بود.
 
               
ویژگی‌ها و فضایل اخلاقی شهید مصطفی ردانی پور
شهید ردانی پور مسلح به سلاح تقوی بود ودر توصیه دیگران به تقوی و خصایل والای اسلامی تلاش زیادی داشت. خصوصاً به کسانی که مسئولیت داشتند همواره یادآوری می‌کرد که :
کسانی که با خون شهدا و ایثار و استقامت و تلاش سربازان گمنام، عنوانی پیدا کرده‌اند مواظب خود باشند اخلاق اسلامی را رعایت کنند و بدانند که هر که بامش بیش برفش بیشتر.
او معتقد بود که باید در راه خدانسبت به برادران رفتاری محبت آمیز داشت و همان گونه که ازخدا انتظار بخشش می‌رود، گذشت از دیگران نیز باید در سرلوحه برنامه‌ها قرار گیرد.
ایشان با یاد امام زمان (عج) انس و الفتی خاص داشت، در مناجات‌ها و دعاها سوزو گدازش به ‌خوبی مشهود بود، لذا همواره سفارش می‌کرد :
آقا امام زمان (عج) را فراموش نکنید و دست از دامن امام و روحانیت نکشید.
از خصوصیات بارز آن شهید در طول خدمتش توجه به دعا و مناجات با خدا بود و کمتر وقتی پیش می‌آمد که از تعقیبات و نوافل نمازها غفلت کند.
او که به قدری به دعا و زیارت اهمیت می‌داد که حتی در وصیتنامه‌اش نیز سفارش می‌کند که به هنگام دفنم زیارت عاشورا و روضه حضرت زهرا (س) را بخوانید.
او چشم به مقام و موقعیت و مال و منال دنیا ندوخت و برای احیای آیین پاک خداوندی و یاری و دستگیری مظلومان سختی‌ها را به جان خرید و در این راه از جان عزیزش گذشت.
شهید ردانی پور همواره نزدیکان خود را در بعد تربیتی افراد خانواده مورد سفاش قرار می‌داد و در وصیتنامه خود برای تربیت فرزندانش تأکید کرده است :
همواره آن‌ها را علی گونه و زهرا گونه تربیت نمایید تا سعادت دنیا و آخرت را به همراه داشته باشند.
او همیشه اعمال خود را ناچیز می‌شمرد و بر این مطلب تأکید داشت که می‌خواهد رفتنش به جبهه‌ها و گام برداشتن در این مسیر صرفاً برای خدا باشد. به لطف و کرم عمیم خداوند امیدوار بود و همیشه دعا می‌کرد تا مجاهده‌اش کفاره گناهانش شود.
                                           
 شمع تاریخ
به نام خدای شهیدان که فرمود شهید بی‌مرگ است و به پاس خون شهیدان که قلب گرمشان در آسمان شهر جنایت به خون نشست بگذار که همت والایشان را بستائیم و غیرت و تقوایشان را شاید که روز مرگیمان را از تن به‌زدائیم.
بگذار جاودانگی شهیدان عشق را که در قربانگاهها به شهادت ایستادند، ما نیز شاهد شویم که شهیدان پیام خویش را سرخ سرخ در سینه‌های ما نگاشتند تا که مرگ بِی‌ثمر و بی‌رنگ را به جاودانگی شهادت بدل کنیم. آنان قلبهای لبریز از عشق و صداقتشان را کریمان ارزانی کردند و خشماهنگ با بیداد درافتادند تا که عجز و حقارت را در اندرون تک تک ما فرو شکنند.
اگر ایمانشان را برای ابد به ما هدیه کردند اگر ایستاده مردن را به ما آموختند چه ناسپاسی نامردانه ‌ایست که بی‌یادشان شب را به سر آریم و بی‌نامشان روز را بیاغازیم.
چه کسی کربلای سالار ما حسین (ع) را دوباره بپا کرد ؟ لحظه‌هایی که زبان در کام مانده‌مان قادر به اعتراض نبود، و شرافت و تقوی شعور و غیرتمان به غارت می‌رفت کدامین تن در ظهر بلوغ عصیان سرخی عاشورا به چشمان بی‌نورمان تاباند و جز شهید چه کسی باور کرد، که زندگی در غلظت سیاه شب تنها فریب خویش است ؟
برای زیستن (ونور، برای رستن از شرک، برای رهائی از مرگ و سرسیدن به جاودانگی تنها شهید راه می‌نماید و صفیر تیز گلوله‌هایش مشعل پر شعله راهی می‌شود که خلق خدا را به صبح روشن نوید می‌دهد.
و به دل ترنم آیات که صبح گشته قریب و به منقار شاخه زیتون تا اوج روشن خورشیدها شهید پیمود یکشبه صدساله راه را اینکه شهید با انفجار قلب پر از ایمان – در عمق باور خاموش روحش بذر خجسته آزادگی نشاند، قلبی به گرمی خورشید در آسمان شهر جنایت نشست در راستای ثابت فواره‌های خون – صد اغنای قامت پژمرده راست شد.
از شوق و شور شهادت خنجری دگر دمید، من مرگ هیچ شهیدی را باور نمی‌کنم من با شهید همیشه باور کردم که وطن خالی از اندیشه آزادی نیست من با شهید باور کردم که تا انتهای این شب دیجور باقی است فرصت عصیان اینک مزار شهیدان در سینه‌های ماست، که دوست دارم همه هستی‌ام را ارزانی کنم در پای ایمان و تقوای همه برادران شهید شهیدان برادر – این گلگون پیکرهای پرفریادی که در برابر اوج عظمت‌هایشان شرم دارم و شرم از اینکه هنوز ندایشان را جانانه لبیک نگفته‌ام.
اینک تو ای به هر محرم شاهد ای به هر عاشورا شهید ای به هر کربلا قربانی برخویشتن به بال که امروز خون سرخ تو در کوچه‌ها می‌جوشد این قلب توست.
اینک در قلب تک تک ما یک شهید یک شاهد بی‌شکست بی‌پایان بیدار و بیدارتر نشسته است و ما را با شهیدان پیوندی همیشگی است.
                                
نحوه شهادت
پس از ازدواج صدق و تلاش این روحانی عارف و فرمانده شجاع در عملیات والفجر 2 به نقطه اوج رسید و عاشقانه ردای شهادت پوشید و به وصال محبوب نایل شد. بدین سان بر پرونده افتخار آفرین دنیوی یکی دیگر از سربازان سلحشور سپاه امام زمان (عج) با شکوهی هر چه تمام‌تر مهر تأیید نهاده شد و جسم پاکش در 15 مرداد 1362 عملیات والفجر 2 منطقه حاج عمران مظلومانه بر زمین ماند و روح با عظمتش به معراج پرکشید ! گر چه تا این تاریخ نیز ایشان در زمره شهدای مفقودالجسد است.
وی که بارها در جبهه‌های نبرد مجروح گردید ه بود و اغلب تا سر حد شهادت نیز پیش رفته بود ،‌در حقیقت شهید زنده‌ای بود که همواره به دنبال شهادت عاشقانه تلاش می‌کرد.
این جمله از اولین وصیتنامه‌اش برای شاگردان ورهروانش به یادگار ماند:
عمامه من کفن من است
درود خداوند بر او باد که حنظله‌وار زیست و حنظله وار به درجه رفیع شهادت نایل شد.
امید آنکه خداوند روح این شهید عزیز و برادر شهید گرانقدرش را با شهدای راه حق و فضیلت بالاخص شهدای کربلا محشور فرماید و ما را از خواب غفلت بیدار سازد./



      

 

خانم موسوی یکی از پرستاران دوران دفاع مقدس، از میان همه ی تصویر های آن روزها

یکی را که از همه ی آن ها در ذهنش پر رنگ تر است، اینچنین روایت می کند:

یادم می آید یک روز که در بیمارستان بودیم، حمله شدیدی صورت گرفته بود. به طوری که از
بیمارستان های صحرایی هم مجروحین زیادی را به بیمارستان ما منتقل می کردند.اوضاع مجروحین به شدت وخیم بود. در بین همه آنها، وضع یکیشان خیلی بدتر از بقیه بود. رگ

هایش پاره پاره شده بود و با این که سعی کرده بودند زخم هایش را ببندند، ولی خونریزی

شدیدی داشت. مجروحین را یکی یکی به اتاق عمل می بردیم و منتظر می ماندیم تا عمل

تمام شود و بعدی را داخل ببریم.

وقتی که دکتر اتاق عمل این مجروح را دید، به من گفت که بیاورمش داخل اتاق عمل و برای

جراحی آماده اش کنم. من آن زمان چادر به سر داشتم. دکتر اشاره کرد که چادرم را در

بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم.

همان موقع که داشتم از کنار او رد می شدم تا بروم توی اتاق و چادرم را دربیاورم، مجروح که
چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و سخت
گفت: من دارم می روم که تو چادرت را در نیاوری. ما برای این چادر داریم می رویم... چادرم
در مشتش بود که شهید شد.

از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم چادرم را کنار نگذاشتم.

 




      

سوت پایان را هم زدند. نماز مغرب هم تمام شده بود و باید یادمان شهدای شلمچه را به سمت پارکینگ ترک میکردیم .

بیسیم به صدا در آمد:

بچه ها از زیر خاک یک پلاک پیدا کرده اند!

روی تپه که رسیدم همه زار میزدند. گروه تفحص هم خودش را رسانده بود.

متحیرم از عالم عشق و عاشقی با شهدا ، که چگونه و فقط با یک پلاک بدون پیکر ، بیشتر از صد نفر جوان دانشجو ، تفحص میشوند.

مجلسی بود که نیاز به روضه نداشت. فقط کافی بود زیارت عاشورا را روخوانی کنیم...

السلام علیک یا اباعبدالله...




      

        

آیت‌الله خوشوقت درباره تحریف سخنانش در رسانه ملی گفت: " کسی که این کار را کرده است، بنده آن را حلال نخواهم کرد."

در پی پخش بخشی از جلسات پرسش و پاسخ آیت الله خوشوقت از صدا و سیما و شیطنت صورت گرفته درباره اظهار نظر ایشان پیرامون شخصیت والای حضرت رقیه سلام الله علیها، و هجمه های صورت گرفته به ساحت این عالم بزرگوار، جلسه ای در این زمینه بین دو تن از روحانیون، حجج اسلام میرزامحمدی و سید عباس موسوی مطلق و حضرت آیت الله خوشوقت هفته گذشته به صورت خصوصی برگزار شد که دراین جلسه آیت الله خوشوقت سخنانی را درباره تحریف صورت گرفته بیان کردند.

بر اساس این گزارش، در جلسه ای که بعد از پایان این جلسه بین میرزامحمدی و شاگردان ایشان در مرکز آموزش مداحی "حسین جان" برگزار می شود، حجت الاسلام میرزامحمدی واکنش آیت الله خوشوقت درباره این تحریف صورت گرفته اعلام می کند:

آیت الله خوشوقت در این جلسه به برنامه صدا و سیما اشاره می کند و از اختلاف 180 درجه صحبت های منتشر شده با اصل سخنان می گوید؛ و خطاب به کسی که این صحبت ها را منتشر کرده است می گوید: " کسی که این کار را کرده است، بنده آن را حلال نخواهم کرد."

متن کامل سخنان آیت الله خوشوقت درباره حضرت رقیه(س) در این جلسه خصوصی به شرح ذیل است:

اولا بنده معتقد به ایشان هستم، و این دختر را از عائله امام حسین می دانم، و قبر ایشان هم از مسلمات است، و دو جریان باعث دگرگونی شام و تغییر رفتار یزید شد، یکی خطبه امام سجاد (ع)، که در این خطبه ایشان پیغمبر را با عظمت یاد کردند و انتصاب خود را به پیغمبر بیان نمودند، و دیگری جریان دختر مظلوم امام حسین (ع) بود.

ثانیا 50 سال است که در مسجد ما روضه حضرت رقیه و خرابه شام را می خوانند و ما گریه و عزاداری می کنیم برای ایشان، و یک کلام هم در این 50سال چیزی نگفته ایم.

ثالثا بنده منظورم این بود که بعضی که ایشان را دختر امام نمی دانند، شاید ایشان را یکی از اصحاب سید الشهدا بدانند.

ولی اصل وجود این دختر مسلم و قطعی است؛ ای کاش از خود ما سوال می کردند منظور ما چه بوده است، و بعد زبان به لعن ناسزای ما باز میکردند.

گفته اند من منکر ایشان هستم؛ (در حال گریه کردن) من کجا این حرف ها را زده ام، بنده منکر وجود ایشان نبوده ام و نیستم.

سه شنبه 12دی 91




      

آیت‌‌الله‌‌ حاج‌‌آقا مجتبی تهرانی، که از مراجع عظام تقلید و از شاگردان مبرّز مکتب فقهی، اصولی، فلسفی، اخلاقی و عرفانی امام خمینی(ره) بودند شب گذشته در سن 75 سالگی و با بیش از 30 سال کرسی دروس اسلامی در حوزه‌ علمیه‌‌ تهران دار فانی را وداع گفت.

آیت الله مجتبی تهرانی در سال 1316 ه.ش در خانواده‏ای از اهل علم، معرفت و شهادت در تهران به دنیا آمد.                                          تصاویری از مرحوم آیت الله مجتبی تهرانی 

 

پدر ایشان مرحوم آیت‏الله میرزا عبدالعلی تهرانی،از شاگردان مرحوم حاج‌شیخ عبدالکریم حائری یزدی، فقیهی مجاهد و عارفی سترگ بود که در زمان تاریک حکومت پهلوی اوّل، با همراهی و رفاقت مرحوم آیت‌الله شاه‌آبادی بزرگ، به اقامة جماعت در مسجد جامع بازار تهران مشغول بود و در امر تربیت نفوس مستعدّ و راهنمایی سالکان الی‏الله‏تعالی اهتمام ویژه داشت.

 

وی طبق رسم تمامی خاندان‌های علم و معرفت، تحصیل در علوم دینی و اشتغال به علوم حوزوی را از دوران کودکی آغاز نمود و در امر تحصیل علوم، جدّیت فوق‌العاده‌ای داشت. ایشان با هدایت و ارشاد والد بزرگوار خود، برای مدّت چهار سال به مشهد مقدّس مهاجرت کرد و در سایه الطاف حضرت علی‌بن‏موسی الرّضا(ع)مشغول به گذراندن سطح گردید و از محضر اساتید برجسته‌ای چون ادیب نیشابوری بهره برد. سپس به قم مهاجرت کرد تا در حوزه نوپای آن دیار، که به تازگی تمامی اهل علمِ جهان تشیّع را به‌سوی خود جذب می‌کرد، حضور یابد و سطوح عالی دروس حوزوی را نیز به اتمام برساند.

 

اساتید و سوابق تحصیلی

 

این عالم وارسته با جدّیت و پشتکار بسیار، دروس سطح را به‏سرعت تمام کرد و در سنین نوجوانی به محضر علمی بزرگانی چون امام خمینی، مرحوم آیت‌الله‏العظمی بروجردی،آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی و مرحوم علّامه طباطبایی راه یافت. در جدّیت و پشتکار معظّم‌له همین نکته کافی است که به فرمودة خودشان، در زمانی که مشغول به دروس سطح بودند، دو مرتبه تمام وسائل‌الشیعه را مطالعه کردند تا برای شرکت در درس خارج آماده شوند.

ایشان با نبوغ و پشتکاری که از خود نشان دادند، در جوانی به درجة رفیع اجتهاد رسیده و به‌زودی توانستند از نزدیکان و خصّیصین حضرت امام قرار گیرند. مقبولیّت علمی ایشان نزد استاد خویش، به‌اندازه‌ای بود که حضرت امام به طلبة خوش‌فکر و جوان خود اجازه داد تا تقریرات و نوشته‌جات درس بیعشان را جمع‌آوری کرده و به صورت یک اثر مستقل منتشر نماید. ایشان در همین ایّام، کتاب مکاسب محرّمة حضرت امام، همچنین دوجلد رسائل اصولی ایشان را تنظیم و منتشر کردند.

 


خصوصیات و زوایای اخلاقی استاد از زبان شاگرد وی

آشنایی با حضرت استاد


15 دی ماه سال 1361 بود که برای نخستین بار توفیق دیدار و حضور در مجلس نورانی درس اخلاق این استاد بزرگوار را پیدا کردم و الحق که «چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی». در آن روزها نوجوانی بودم که مشتاقانه این جا و آن‌جا به دنبال استادی می‌گشتم تا مرا از چشمه زلال معارف قرآن و اهل‌بیت علیهم‌السلام سیراب کند. هر کس نشانه‌ای می‌داد، بی‌درنگ می‌رفتم و می‌دیدم.

بهره‌های فراوانی هم از عزیزان متعددی بردم که وامدار و سپاس‌گزار همه آن‌ها بوده و هستم، امّا هنگامی که در آن چهارشنبه سرنوشت ساز توفیق رفیق راه شد و به محضر ایشان راه یافتم، گمشده خود را پیدا کردم و به لطف خدا از آن روز تا کنون از این نعمت بی‌بدیل بهره‌مند بودم؛ از جلسات درس اخلاق و تفسیر گرفته تا سال 1372 که افتخار درک درس خارج فقه و اصول معظم‌له نصیب من شد، و تا سال‌ها بعد که با حسن‌ظن و محبت پدرانه ایشان نعمت تمام شد و به درس‌های خصوصی هم راه پیدا کردم... حالا هم سخت چشم به راهم که این پیر میدان‌دار علم و اخلاق از بستر بیماری برخیزد و هم‌چنان به نورافشانی بپردازد. همین چند ماه وقفه‌ای هم که پیدا شد، خیلی خسارت‌بار و دردآور بوده است و مدام این غزل حافظ را زمزمه می‌کنم که:


درد عشقی کشیده‌ام که مپرس زهر هجری چشیده‌ام که مپرس
گشته‌ام در جهـــان و آخر کار دلبــــری برگزیـده‌ام که مپرس
آن‌چنان در هوای خــاک درش مـی‌رود آب دیـــده‌ام که مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش سخنــــانی شنیده‌ام که مپرس
بی‌تو در کلــبه گــدایی خویش رنج‌هایی کشیـــده‌ام که مپرس

 


مهمترین خصوصیات ایشان


با این حال و اوضاع، و با عجله‌ای که هست نمی‌توانم تصویر درستی از خصوصیات تدریس ایشان ارائه کنم. اجمالاً عرض می‌کنم که اولاً نظم و تقید حضرت ایشان مثال زدنی است. در همه این سال‌ها که نمی‌دانم چند هزار جلسه در خدمت ایشان بوده‌ام، و خوشبختانه غالب آن‌ها را هم نوشته‌ام، حتی یک‌بار تاخیر و غیبت را به یاد ندارم. احترام زیادی برای درس و شاگردان قائل هستند. بسیار اتفاق افتاده که با تزریق آمپول و در نهایت درد و رنج خود را به درس رسانده‌اند و یا با چه مشکلاتی خود را مثلاً از مشهد شبانه به تهران رسانده‌اند تا سر وقت بر سر درس حاضر شوند. مجموعه این‌ها خاطرات درس‌آموزی می‌شود.


 


ثانیاً دقت نظر معظم‌له مثال‌زدنی است. هیچ‌گاه بدون مطالعات عمیق و وسیع قبلی و بدون آمادگی در درس حاضر نمی‌شود. مطلب تکراری ندارند و از تتبع آرای بزرگان کم نمی‌گذارند. نقدهای عملی فراوان دارند، امّا هیچ‌گاه جانب حرمت دیگران را فروگذار نکرده‌اند. ثانیاً اهتمام والایی به رجال و فقه الحدیث دارند و من کمتر نظیری برای این سراغ دارم. نکته دیگری که تأکید بر آن دارند، تعمّد و همت بالا برای زنده‌نگه‌داشتن مکتب فقهی و اصولی استاد بزرگوارشان، حضرت امام خمینی رضوان‌الله تعالی علیه، از خود نشان داده‌اند. سخت به ایشان عشق می‌ورزند و احیاگر مکتب ایشان در حوزه تهران هستند. در این سال‌های اخیر حتی متواضعانه و کریمانه پیشنهاد مرا پذیرفتند و محور بحث خود را به تحریرالوسیله امام (ره) تغییر دادند تا شرح ناتمام آیه‌الله فاضل لنکرانی (قدس‌سره)بر این کتاب به اتمام برسد.

امیدوارم به دعای مؤمنان نیت بزرگ ایشان محقق گردد.


تاثیرگذاری اخلاقی استاد روی شاگردان و مخاطبان


همین‌ مختصر هم که از اخلاق و منش و روش تدریس ایشان عرض کردم، برای اهل فن آشکار می‌کند که چه تأثیری بر شاگردان خود داشته و دارند. مخاطب ایشان، اگر صخره صمّاء هم باشد، در برابر قطره‌قطره آب حیاتی که از فیوضات ایشان می‌بارد، تأثیر می‌پذیرد. شاگرد‌ها هم غالباً دقیق، کوشا، منظم و متخلق هستند. «غالب» هم که می گویم چون برخی از آن‌ها را نمی‌شناسم و ضمناً کار امثال من نباید به حساب ایشان نوشته شود.

 


 


رأفت و توجه فراوانی به طلاب دارند. همین چند شب پیش و در اوج بیماری و ناراحتی، چندبار با نگرانی از پرداخت شهریه طلاب سوال می کردند و سفارش می فرمودند. به ارتقای سطح علمی شاگردان بسیار تقید دارند؛ به گونه ای که معروف است کسانی باید به درس خارج ایشان بروند که یکبار درس خارج رفته باشند! حتی برخی از بزرگان می فرمودند که ایشان در اخلاق هم درس خارج اخلاق می دهند و حق هم همین است. چندین بار به ایشان عرض کرده ام که کسانی خواهش می کنند سطح مباحث را پایین بیاورید. ایشان با لبخند و مهربانی می فرمودند: بگویید آنها سطح خود را بالا بیاورند.


اندیشه و منش استاد در زمینه اجتماعی و سیاسی


همه ابعاد وجودی استاد عظیم الشان ما ناشناخته است، اما ابعاد اجتماعی و سیاسی ایشان، جز برای اخصّ خواص، ناشناخته تر است. این خودش باب وسیعی است که انشاالله جداگانه باید راجع به آن صحبت کنیم. 

ایشان اصرار داشتند که گمنام و ناشناخته باقی بمانند و برخی اقدامات منحصر به فرد و سرنوشت ساز قبل و بعد از انقلاب دارند که کمتر کسانی مطلع هستند. اما همه اینها را به عنوان وظیفه شرعی انجام داده اند و مایل نبودند اطلاع رسانی شود.

آینده نگری و شناخت عمیق افراد و روابط آنها از خصوصیاتی است که به این اندازه در کسی ندیده ام و از کرامات و خصایص حضرت ایشان است. گاهی حوادثی را از ده سال قبل پیش بینی می کردند و هشدار می دادند. تحولات جهانی را با دقت دنبال می کنند؛ و حتی گاهی به برخی اخبار ورزشی مربوط به خارج از کشور واکنش هایی نشان می دادند که حیرت انگیز است.

فتوا و مهمتر از آن رفتار صریح ایشان در وجوب حفظ نظام و تقویت آن مشهود همگان است؛ در حالیکه از کمترین خیرخواهی و راهنمایی هم فروگذار نمی کنند و این درس بزرگی برای همه است که امیدوارم اجازه دهند موقعی مورد گفتگو قرار گیرد.

 

خاطره ای از استاد

می توانید حدس بزنید که انتخاب یک خاطره از ایشان چقدر برای من دشوار است. دنیایی گفتنی و ناگفتنی از این دریای فضیلت و دانش هست که به دلیل همان روحیه خاصی که گفتم اجازه نداده اند کمتر کسی از آن اطلاع پیدا کند. بالاتر اینکه بارها شده که اگر مثلا و به صورت اتفاقی از چیزی اطلاع پیدا کرده ام، مرا صدا زده و صریحاً فرموده اند: حرام است این مطلب را به کسی بگوئید.


 ایشان حقیقتاً «جهانی است بنشسته در گوشه ای» و «دعای گوشه نشینان بلا بگرداند». چند شب پیش در بیمارستان به ایشان عرض کردم که همه ما و مریدان شما محتاج دعا هستیم. پزشکان هم خواسته اند که من این را به شما عرض کنم. فرمودند من همیشه همه آنها و شما را دعا می کنم و البته من هم به دعای مردم نیاز مندم. مرا همین دعاهای مردم نگهداشته است. در همان حال باز به فکر مشکلات اقتصادی مردم و گرانی ها بودند و دستور دادند که بگوئید از طرف من به نیازمندان صدقه بدهند.




مهدی کلهر برادر آیت الله تهرانی درباره آرزوی استاد آقا مجتبی تهرانی گفت: آن چیزی که در  مورد روزهای خاطر آیت الله تهرانی جلب نظر می‌کرد علاقه بی‌حدوحصر ایشان به اهل بیت بود. به طوری که در روزهای آخر زندگی لحظه ‌ای از یاد اهل بیت غافل نبودند

مهدی کلهر به نقل از خواهر آیت‌الله تهرانی میگوید: حضرت آیت الله دفعاتی به خواهرشان گفته بودند که دوست دارند در ایام اربعین به دیدار باری‌تعال بشتابند و سرور و مولای خودشان را در آن روز ملاقات کنند.

مهدی کلهر این علاقه خاص به اهل بیت را خانوادگی می ‌داند و می گوید هم آیت الله مرتضی تهرانی برادر ایشان و  هم حاج آقا عبدالعلی تهرانی پدربزرگوار خانواده در محبت و علاقه به اهل بیت عصمت و طهارت زبانزد هستند.

مهدی کلهر زمان فوت آیت الله تهرانی را بین ساعت یک و دو بامداد اعلام کرد و علت آن را عوارض همان بیماری قدیمی ایشان دانست.


 

توصیه‌های آقا مجتبی تهرانی

«حیا» آن ودیعه الهی و غریزه انسانیه است که انسان را از اعمال زشت باز می‏دارد؛ یعنی چه قبل از عمل که انسان عمل را تصویر می‏کند و چه بعد از عمل، حیا نقش بازدارندگی دارد. به این معنا که روح وقتی با یک عمل زشت روبرو می‏شود و وقتی که عمل زشت را تصویر می‎کند، منفعل و منکسر می‎شود و همین حالت موجب بازدارندگی او است و بعد از عمل هم، این حالت بازدارندگی نسبت به تکرار آن عمل زشت پیدا می‎شود.

حیایی که انسان نسبت به ناظر دارد، گاهی «حیاء من الخلق» است، گاهی «حیاء من النفس» بوده و گاهی «حیاء من الملائکه» می‏باشد؛ یعنی فرشتگانی که مأمور ضبط اعمال انسان هستند. گاهی «حیاء من اولیاء الله» است. پنجمین نوع آن «حیاء من الله» است، یعنی از خدا خجالت کشیدن و شرم کردن.



در باب «حیاء من الله» ما یک بحث معرفتی داریم و یک بحث تربیتی. در مورد بحث تربیتی، ما روایات متعددی داریم که «حیا من الله» را در روابط گوناگون مطرح می‎فرمایند. یعنی این که انسان باید با توجه به این روابط حیاء داشته باشد.

1. خدا می‏ بیند!

یک دسته از روایات هست که «اصل ناظر بودن خداوند» را مطرح می‎کنند. انسان در «حیاء من الخلق» از این شرمش می‎آید که عمل زشت را در دیدگاه غیر انجام دهد. حالا اگر یک ذره معرفتش بالاتر باشد، در دیدگاه فرشتگانی که او را می‎بینند و اعمالش را ثبت و ضبط می‎کنند، نیز حیا می‎کند. دسته اول روایات، «حیا من الله» را در همین رابطه مطرح می‎کنند که خداوند به اعمال تو ناظر است، تو در دیدگاه خدا هستی، این کار را که می‎کنی باید از خدا شرمت بیاید.

از خدا خجالت بکش و معصیت نکن!

حالا من به عنوان نمونه چند روایت می‎خوانم که بعضی‎هایشان هم اشاره به آیات قرآن دارد. روایت اول از حضرت زین‎العابدین(ص) است که می‎فرماید: «خف الله عز و جل لقدرته علیک» از خدا بیم داشته باش، چون او بر تو توانا است. این‎طور نیست که بتوانی از چنگ خدا فرار کنی، خجالت بکش و معصیت نکن. خیال نکن می‎توانی از عذابی که وعده‎ کرده است فرار کنی. بعد دارد «و استح منه لقربه منک» از خدا خجالت بکش، چون به تو نزدیک است. این روایت اشاره به همین معنا است که خدا ناظر است.

تو مرا نمی‌‏بینی ولی من!

در آیه شریفه هم می‎فرماید «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَى‏» در آیات دیگری هم اشاره به قُرب و نزدیکی دارد، مثلا می‎فرماید: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَری» یا «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ» شماها نمی‎بینید ولی ما به او نزدیک‏‌تر از شما هستیم. تو کور هستی و چشم باطنت کور است و مرا نمی‎بینی ولی من که می‎بینم که چه کار داری می‎کنی.

گریه شدید محبوب‏‌ترین بنده خدا

در سوره یونس در آیه‎ای هست «وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُوداً» هیچ ‎کاری نیست که شما انجام دهید مگر اینکه ما آن را می‎بینیم. کارهایتان در مرئی و منظر ما است و ما داریم می‎بینیم. من نمی‎خواهم بحث تفسیری کنم، ولی این را بگویم که «عمل» در اینجا اطلاق دارد، یعنی هم اعمال درونی‎ات را می‎گیرد و هم اعمال بیرونی‎ات را می‎گیرد. من بعد می‎رسم که شهود خدا هم سرّ انسان را در بر می‎گیرد و هم علن او را می‎گیرد. هرچه را که او انجام دهد، خدا می‏‌بیند. «ما من عملٍ» استثنا ندارد. همه را می‎گیرد.

در ذیل این آیه روایتی آمد که است که «کان رسول‎الله(ص) اذا قرأ هذه الآیه بکی بکاءً شدیدا» پیغمبر اکرم وقتی به قرائت این آیه می‎رسید، به شدت گریه می‎کرد. این آیه خودش خیلی روشن است. اینها یک دسته از روایت در باب «حیاء من الله» است که عرض کردم به آیات هم اشاره دارد و جنبه‎های اعتقادی دارد و هم ریشه‎های ایمانی و درونی دارد.

2. خدا سِرّ و عَلَنت را می‏‌بیند!

یک دسته دیگر روایاتی هستند که به چگونگی قُرب خداوند اشاره می‎کند که من هم الآن به آن اشاره کردم و از اطلاق آیه آن را گرفتم. قُرب خداوند سرّ و علن ندارد. حیاء از مردم در جایی است که در منظر مردم باشد، ولی در خفا چه؟ آنجا کسی نیست. اما در باب خدا، اشتباه نکنید! حیای از او مثل «حیاء من الخلق» نیست. اشتباه نکنید! روایت از امام هفتم(علیه‎السلام) است «فَاسْتَحْیُوا مِنَ اللَّهِ فِی سَرَائِرِکُمْ کَمَا تَسْتَحْیُونَ مِنَ النَّاسِ فِی عَلَانِیَتِکُم‏» خیلی روشن است. از خدا در سرّتان خجالت بکشید، همان‎طور که در علن از مردم خجالت می کشید! همه کار را جلوی مردم نمی‏کنید، در برابر خدا هم همین‏طور باشید.

«بزرگی ناظر» و «همراهی او» دلیل حیا

یک دسته‎ای از روایات هم در باب «حیاء من الله تعالی» اینها هستند که من دسته‎بندی‏ کردم. اینها خودشان دو جهت دارند که بحثش مفصّل است؛ یک، در ارتباط با جایگاه خدا نزد انسان است و دو، در ارتباط با نحوه برخورد خدا با انسان است. ما در باب اعمال میان انسان‏ها فرق می‎گذاریم «حیاء من الخلق» متناسب با افراد مختلف است. من تعبیر ساده می‏کنم و سطح مطلب را پایین می‏آورم؛ مثلاً ما از بعضی‎ها به خاطر جایگاهشان، خیلی شرم نمی‏ کنیم. چون جایگاه زیاد مهمّی برایشان نمی‎بینیم.

مثلاً می‏گوییم فلانی خودمانی است. حالا چون جلوی او رو در بایستی نداریم، ـ‎نعوذ بالله‎ـ چه بسا کارهایی انجام دهیم که درست نبوده و حاضر نیستیم جلوی همه آن کارها را انجام دهیم و اگر شخص بزرگی حاضر باشد که ما با او رو در بایستی داشته باشیم این کار را نمی‎کنم. اینها همه‎اش مربوط به حیاء بوده و نسبت به ناظر است.

امّا در مورد دیگر حیاء به خاطر جایگاه نیست بلکه به خاطر برخورد با او است. مثلاً کسی که تنها گاهی اوقات چشممان به هم می‎افتد و او را می‎بینیم، با کسی که هر روز و هر شب با او برخورد می‎کنیم، چشم‎مان در چشمش می‎افتد، فرق دارد. آدم از این فرد خجالت می‎کشد. در مورد اوّلی شاید بگوییم: فلانی رفت دنبال کارش! شاید کلاه‎مان هم پیش او نیافتد و دیگر همدیگر را نبینیم و ... امّا کسی که همیشه همراه آدم است، فرق می‏کند و انسان از او شرم می‏کند. ما میان این دو نفر فرق می‎گذاریم.

نحوه حیاء از خداوند

در بخشی از روایاتِ ما این مسأله مطرح است که حیای بندگان از خداوند، هم از نظر جایگاه و هم از نظر برخورد، از این سنخ باشد. یعنی مانند جایگاه کسانی که پیش شما شایستگی دارند، نه کسانی که ـ‎نعوذ بالله‎ـ سطحشان خیلی پایین است. نگاهتان به جایگاه خدا، مانند نگاه به جایگاه افراد شایسته باشد. خود ما هم این‎گونه هستیم که وقتی با افراد بزرگی رو به رو می‎شویم، خودمان را جمع و جور می‎کنیم، که نکند یک وقت حتی اشتباهاً خلافی از ما سر بزند!

حال اگر فرد شایسته بود و بعد هم هر روز آدم با او سر و کار داشته باشد، خیلی مراقبت بیشتر می‏شود. آدم از او شرم می‎کند که عمل بدی در مرئَی و منظر او کند. در یک روایتی داریم از پیغمبر اکرم که دارد؛ «قال رسول‎الله(صلی‎الله‎علیه‎وآله‎وسلم) : اسْتَحْیِ مِنَ اللَّهِ اسْتِحْیَاءَکَ مِنْ صَالِحِی جِیرَانِک‏» حضرت دو کلمه را کنار هم گذاشته است که اوّلی به یک مطلب اشاره داشته و دومی هم مطلب دیگری را بیان می‏کند. ایشان می‏فرماید: از خدا خجالت بکش، همانطور که از همسایه‎ای که جایگاه رفیعی نزد تو دارد و از شایستگان است خجالت می‏کشی!

گاهی انسان همسایه‎ای دارد که ‎ـ‎نعوذ بالله‎ـ بدتر از خودش است؛ لذا جایگاهی ندارد و حیاء از او معنا ندارد. نه! گاهی اوقات همسایه، آدم بزرگ و شایسته‎ای است، از صلحا و نیکان است. یک انسان صالح که همسایه است و هر روز و هر شب، چشمم به چشمش می‎افتد، انسان چگونه از او حیاء می‏کند!؟

حضرت چه قدر سطح مطلب را پایین آورده است تا شاید ما از خدا خجالت بکشیم. همان‎طور که از همسایه شایسته‎ات خجالت می‎کشی و جلوی روی او هر کاری را انجام نمی‎دهی، از خدا هم خجالت بکش! البته این‎طور نیست که حضرت فقط بفرمایند از خدا خجالت بکشید! نه مطلب ادامه دارد و من همین‎طور گام به گام پیش می‎روم.

بالاترین نوع حیا

دسته‎ای از روایات نقش ارزشیِ «حیاء من الله» را بیان می‎کنند که آنها را بعداً می‎گویم، چون یک بحث مستقل در این رابطه ـ‏ان‏شاءالله‏ـ خواهم داشت. یک تقسیم‎بندی راجع به همین مسأله ارزشی است که مثلاً از علی(علیه‎السلام) هست که «أفضل الحیاء استحیاؤک من الله‏» با فضیلت‎ترین حیاها حیای از خداوند است. چرایش را بعداً می‏ گویم.

اثر حیای از خداوند

یک دسته‎ از روایات هست که اثر مترتّب بر «حیاء من الله» را بیان می‏کند. روایت از علی(علیه‎السلام) است که فرمودند: «الحیاء من الله یمحو کثیراً من الخطایا» این هم توضیح می‎خواهد که من بعداً توضیح می‏دهم. من الآن خواستم فقط دسته‎بندی روایات را بگویم.

حق حیاء از خداوند

اینها مقدمه بود برای مطلبی که در آخر جلسه گذشته مطرح کردم. حالا سراغ بحث خودم می‎آیم که ما در روایات متعدّده داریم که «استحیوا من الله حق الحیاء»این روایت از پیغمبر اکرم است که از خداوند آنگونه که حق حیاء است، حیاء کنید! حق حیاء از خدا یعنی چه؟

در روایت دیگری آمده است: «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً اسْتَحْیَا مِنْ رَبِّهِ حَقَّ الْحَیَاء» یا روایت دیگری از پیغمبر اکرم است که به ابی‎ذر فرمود: «یَا أَبَاذَرٍّ أَ تُحِبُّ أَنْ تَدْخُلَ الْجَنَّةَ؟ فَقُلْتُ: نَعَمْ! » بعد حضرت: پس سه کار کن که آخرین آن، این بود که «وَ اسْتَحْیِ مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ»همچنین روایت دیگری بود که شخص دیگری همین مطلب را داشت که حضرت پرسیدند: «أ کلکم یحب أن یدخل الجنة؟ قالوا: نعم یا رسول الله!» حضرت هم همان مطالبی را که در روایت ابی‎ذر بود فرمودند و سومین مطلب این بود که «و استحیوا من الله حق الحیاء»در همه این روایت‏ها یک حقی آمده است. منظور از این چیست؟

من این مقدّمات را گفتم تا بفهمید که حق حیاء یعنی چه. حالا دقت کنید که حق حیا، آن‎طور که سزاوار است، با آن مقدّماتی که گفتم یعنی چه. ما الآن مورد به مورد پیش می‎رویم.

خداوند، ناظری که هیچ چیز از او پوشیده نیست!

یک؛ خداوند ناظری است که جدا نشدنی است؛ یعنی هیچ‏گاه از من جدا نمی‎شود. او نزدیکی به من است که نزدیک‎تر از او نیست. بزرگی است که بزرگ‎تر از او نیست. مطّلعی بر من است که مطّلع‎تر از او نیست. به تمام شراشر وجود من احاطه دارد؛ از درون و بیرون. مطلعی است که سرّ و علن برای او معنا ندارد.

بعداً ان‏شاءالله می‎رسم که در یک تقسیم‎بندی نسبت به خود اعمال، ما یک قبائح عقلیّه داریم، یک قبائح شرعیّه داریم و یک قبائح عرفیّه متشرعه داریم. اینها سه چیز جدا است. قبایح عقلیّه مربوط به عقل عملی است، شرعیّه مربوط به احکام شرعی است و عرفیّ? متشرعه مربوط به افراد متدیّن است که آنها این کار را زشت می‎دانند.

حق حیاء یعنی حیاء از تمام زشتی‏‌ها

حق حیاء این است که انسان در هر سه رابطه از خدا خجالت بکشد. چه عملت قُبح عقلی داشته باشد، چه قُبح شرعی داشته باشد، چه قُبح عرفی در محیط متشرعه داشته باشد و بالأخره حق حیاء این‎طور است که اگر بخواهیم به طور مطلق بگوییم نسبت به «جمیع قبائح» است.

خود ما همین‎طوری هستیم که با این مقدّماتی که من گفتم باید این‏طور از خداوند حیاء داشته باشیم. نتیجه این مقدّمات همین می‎شود. من مطلبی را از خودم تحمیل نکردم. عمده این است که باید ببینی ناظر بودن خدا چه وسعتی دارد، تا بفهمی حق حیاء چیست؟ هر حرکت قبیحی نسبت به این سه محیط، چه درونی و چه بیرونی از انسان سر بزند، بر خلاف حیاء است.

انسان باحیاء حتی «فکر گناه» هم نمی‏‌کند!

از خدا حیاء کن! شرم کن! انجام نده! حتی فکر معصیت هم نکن! چون عمل، برای خداوند دیگر بیرونی و درونی ندارد. آیه‏‌اش را خواندم. یادت نرود که هیچ عملی نیست که ما آن را شهود می‎کنیم. اینها همه مقدّمه «حق حیاء» بود و چون من در جلسه گذشته گفتم که بعداً درباره حق حیاء صحبت می‏کنم اینها را گفتم.

تو باید چنین خدایی را قبول داشته باشی! این حرف من نیست، کلام الله است. من از خودم نگفتم، آیات قرآن این چنین می‏گوید و قابل انکار هم نیست. تازه من گفتم که بحث معرفتی نکردم. آن خودش بحث دیگری است که در جای خودش می‏گوییم درجاتی دارد و... بحث ما خیلی عرفی بود. یک بحث تربیتی و عرفی کردم که همه متوجّه شوند.

این که روایات متعدّده می‏فرماید: از خدا خجالت بکشید آن‎طور که سزاوار است! یعنی این مطلب که گفتم. هرکس سزاوار یک نوع شرم کردن و یک‎طور خجالت کشیدن است. آن‎طور که سزاوار است انسان از خدا خجالت بکشد این است که در روابط گوناگون هر نوع عمل قبیحی را انجام ندهد.

«استحیوا من الله حق الحیاء» نه یک روایت نه دو روایت، آنهایی که اهلش هستند بروند مراجعه کنند! ببینید چه قدر پیغمبر اکرم روی آن تأکید کرده است. چه جنبه‎های شخصی و چه عمومی! من همه اینها را در جلسه گذشته گفتم. «استحیوا من الله حق الحیاء»




      

سالــها  یک به  یک  گـذر  می کرد
مرد   همــــسایه  پیـــرتر  می شد
لحــظه ها   از  مقـابل   چـــشمش
می گذشــت  و  دیـــرتــر   می شد

پسرش نیست خـانه اش قبر است
دل  ا و   بیـــن  بـــاغ   می گـــیرد
بــشنود   تــــا   شـــهید     اوردند
از  جوانـــش   ســـراغ  می گیـــرد

امــد  امـــا  پســـر  نــه  تابوتـــش
پیر  شد  تا  که  او جوان شده است
این  که  دق  کرده  است  حق دارد
پدر  چـــند  استــخوان  شده  است

تازه  حق  داشت  استخوان  را  هم
تــک   و   تنــــها  نمی شود  ببری
گریه  می کرد  و  زیر  لب  می گفت
پـــسر   من   فــدای   ان پـــدری...

کـــه   روی  خـــاک   داغ   کربـــبلا
جگــری  پـــاره  پــــاره    پیـــدا کرد
ســر اکــبر  حــسیـن  جان  هم داد
زینــب   او   را   دوباره   احـــیا  کرد

صـورت  از   صـورت  پسـر  بـرداشت
بعد  از  ان  بوسه  زد  بــروی  عــلی
با  دو  انگــشت  لخــته  خونـــها  را
در  مــی اورد   ا ز   گــلوی   عـــلی

نــــا   امیـــدانه   الــتماســـش  کرد
علـــی اکـــبر  جـــوان  بگـــو  بــابــا
ســـر  ظــــهر  نمـــاز  امــــده  است
پاشــــو  اکبـــــر  اذان  بگـــو  بــابــا




      

عمریست  لحظه لحظه  دلم بیقرار توست

چشـمم به راه مانـده  و در انتظـار توست

انـگار   روح   از   بدنـم   پر کشـیده اسـت

یک جسم بی تـحرک و جانم  کنار توست



بی  تو   دلــم   شبــیه  دل بیــقرار هــــا

دارم   در   انتظـــارت   از  او انـــتظارهــــا

ما  ان قبـــیله ایم که محـــــروم مانده ایم

ماننـــد   قــصه ی  پســــر مهــــزیارهـــا


خورشیـــد   اســمان   ز پــس  ابر  در بــیا

دنــدان   گذاشــتیم   بروی   جــگر     بیـــا

جــاده  به هر  کجا که  تویی پهن می کنیم

دلواپســـیم   تو   رو    خـــدا  زودتــــر بیــــا


من   کــه   مــسا فر   ســفر    جــمکرانیــم

اصــــلا   فدای   بی کســـی   تو  جوانیــــم

گریه   برای   غربت   چشمت   وظیفه  است

دنبال   اشــک هـــای    امـــام   زمـــانـــیم


ما را   ببخش    از   عشق  تو  دیوانه نیستیم

با زائـــران    چــشم    تو   بیــگانه   نیســتیم

از صــبح شــنبه تا شـــب جمعه بیـــــا بیــــا

جمــــعه    برای    امدنــــت    خانه نیســــتیم




      

فارس: طبق عادت فکر می‌کردم که باید تنها دو روز در مسیر می‌بود اما می‌گوید خیلی بیش از اینها و حدود 20 روز در جاده‌ها است. هم خسته و هم خوشحال است. با اینکه سختی مسیر رمقی برایش نگذاشته بود، به جای استراحت، دائم دور و بر کامیونش بود. مرتب سرکشی می‌کند. همه جا را ورانداز می‌کند تا مبادا ماشینش مشکلی فنی داشته باشد. 

محمدرضا قنبری راننده ضریح مطهر امام حسین (ع) متولد 1344 در محله خاک فرج قم است. محمدرضا حدود 30 سال است که در جاده‌های سخت و خطرناک رانندگی می‌کند. جاده‌هایی که این روزها دائم شاهد حوادث ناگوار و جبران ناپذیر است. او حدود 18 سال است که در شهرداری قم در بخش موتوری این نهاد مشغول  کار است.

 

در حالی که همگان در انتظار رسیدن ضریح بودند، اما کمتر کسی به راننده زحمت‌کش کامیون منتقل کننده ضریح توجه می‌کرد. در انتظار بودم. برای اینکه زودتر بتوانم با او گفت‌وگویی داشته باشم، صبح زود در ابتدای منطقه «زرگان» منتظر ماندم. بالاخره بعد از مدت‌ها انتظار، ضریح رسید. مردم با بیرق‌ها و یزله به استقبال ضریح مطهر امام حسین (ع) رفتند. هر چقدر می‌خواستم نزدیک شوم، خیل جمعیت به سمت ضریح نمی‌گذاشت به ماشین نزدیک شوم. در این میان ناگهان زنی شتاب زده با «ثوب» (ردای مشکی) و مردی با «دشداشه» و «چفیه» بر سر در حالی که گوسفندی برای قربانی در دست داشتند با هزار تقلا و زور خود را به جلوی کامیون رساندند. کامیون می‌ایستد و گوسفند را قربانی می‌کنند. در این فرصت بود که خود را به بالای ماشین کشاندم. درست در کنار درب راننده. پسر جوانی بود و گفت راننده عصر در مصلا است و حالا در حال استراحت. در نهایت او را در مصلی دیدم و گفت‌وگویی با او انجام دادم.

فارس: چطور شد که شما را به عنوان راننده انتخاب کردند؟

کار خدا بود. حکمت بود. یک روز آمدند شهرداری و گفتند یک راننده و کامیون می‌خواهیم که مرا انتخاب کردند.

فارس: عکس‌العمل شما؟

از خوشحالی نمی‌دانستم چه کنم. باورش سخت بود که چنین اقبالی دارم. اما تعجب نکردم. از میان این همه ماشین‌های ترو تمیز. شرکت‌های زیادی درخواست داده بودند که خودروهای تمیز همراه با خرج مایحتاج راننده را هم بدهند، اما درخواستشان پذیرفته نشد و در نهایت مرا انتخاب کردند.

فارس: چرا تعجب نکردید؟

اوایل امسال در کربلا بودم. چون شنیده بودم که قرار است در قم برای امام حسین (ع) ضریح بسازند، همانجا از امام خواستم که من راننده ضریحش باشم. از او خواستم و به من عطا کرد. همان روزها به خیلی از دوستانم می‌گفتم که سال آینده من ضریح را می‌آورم. کسی باورش نمی‌شد و می خندیدند و می‌گفتند که این همه ماشین نو، چرا با ماشین فکستنی تو ضریح را بیارن؟

فارس: شهرهای زیادی را گذراندید؟

بله. شهرهای زیادی مثل قم؛ ساوه، تهران، اراک و... را گذراندم و شهر به شهر استقبال بیشتر بود. در هر شهر هم یک شب می‌ماندیم.

فارس: مشکلی در مسیر پیش نیامد؟ برخی می‌گویند تعدادی زیر چرخ‌های ماشین رفتند؟

نه خدا را شکر هیچ مشکلی پیش نیامد و تنها یکی از ماموران همراهمان بود که نزدیک اندیمشک پایش زیر تایر رفت. حالا هم حالش خوب است و گویا عمل کرده. مشکل دیگری که پیش آمد این بود که حدود 60 کیلومتر از خرم آباد بیرون آمده بودیم که دینام ماشین از کار افتاد. همانجا کسی پیدا شد و گفت من مکانیک هستم. با سرعت و حدود نیم ساعت بعد برایمان یک دینام و باطری‌ساز آورد. همانجا سریع وسایل را نصب کردیم و حرکت را ادامه دادیم.

 

فارس: رانندگان بین شهرها وقتی از کنار ضریح می‌گذشتند چه عکس‌العملی داشتند؟

آنقدر خوشحال و ذوق زده می‌شدند که حد و نهایت ندارد. فریاد می‌زدند خوشا به سعادت راننده چکار کردی که این مسیر قسمتت شد؟

فارس: زمان برگشت، ماشین بدون بار است. چه حالی پیدا می‌کنی؟

راننده که به زیارت کردن مردم خیره شده بود، گفت: فکر کنم جز ماتم هیچ حس و حالی نداشته باشم. حالا ذوق و شوق بردن و رساندن خانه به صاحبخانه را دارم. اما وقت برگشت از تنهایی چکار کنم؟ اذیت می‌شوم.

در میان گفت‌وگویم با راننده بود که زنی فریاد می‌زند آقای راننده، آقای راننده. حاج محمدرضا سرش را از پنجره بیرون کشید. زن گفت: آقای راننده خدا به همرات. تو رو خدا برای بچم دعا کن، مریض دارم. راننده با نگاهی معصومانه گفت: چشم، به روی چشم. از راننده پرسیدم فراموش نمی‌کنید برای این خانم دعا کنید؟ نه اصلا. اتفاقا در مسیر کلی سفارش دادند که دعا کنم. شاید خانم‌ها بیش از 50 نامه به من دادند که به مرقد امام حسین (ع) ببرم. یکی مریض دارد و یکی حاجت. هر کسی به نوبه خودش متوسل می‌شود. بعضی‌ها می‌خواستند پول بدهند، اما پول ازشون نمی‌گرفتم.

فارس: عکس‌العمل خانواده شما چه بود؟ آیا راحت گذاشتند به این سفر بروید؟

من سه پسر و دو عروس دارم. وقتی این خبر را شنیدند همه دوست داشتند همراهم بیایند. در کاروانمان خانم همراهمان نیست. از من قول گرفتند که حتما سال آینده به زیارت کربلا ببرمشان تا از سفرم راضی باشند. من هم به آنها قول یک زیارت در سال آینده را دادم. خانواده من واقعا برایم زحمت زیادی کشیدند و اهل کرم هستند.

فارس: ضریح از شهرهای زیادی گذشت. چه تفاوتی در استقبال مردم دیدید؟

استقبال مردم خوزستان متفاوت بود. آنها مشخص است که عاشق‌ترند و دوست دارند که ضریح بیشتر پیششان بماند. مثلا در خوزستان مردم با شیوه خاص و بیرق‌های متفاوت به جلوی ماشین می‌آمدند و شروع به سینه‌زنی به سبک محلی خودشان می‌کردند. اما در شهرهای دیگر اینچنین نبود و همه در کنار ضریح سینه‌زنی می‌کردند.

فارس: این اولین سفرتان به اهواز بود؟

خیر. اولین بار در سال 60 بود که برای حضور در جبهه به اهواز آمدم. آن موقع شهر خلوت بود و شکل و شمایش تفاوت داشت.

فارس: سفر به عراق شاید همراه با خطر باشد....

من برای جانم هیچ ارزشی قائل نیستم. انشالله ضریح را صحیح و سالم تحویل امام بدهیم. بعضی از دوستان همراهمان غسل شهادت کرده‌اند و برای هر خطری آماده هستیم.

فارس: حرف آخر؟

از همه مردم می‌خواهم که برایمان دعا کنند، خجالت زده صاحب ضریح نشویم




      

یک کارشناس مسائل مذهبی، با بیان اینکه حضرت زینب(س) جامع فضائل و مکارم اخلاق بود، گفت: ولایت‌مداری ویژگی اصلی شخصیتی حضرت زینب (س) بود که در تمام ابعاد وجودی ایشان نمایانگر است 

 حجت‌الاسلام و المسلمین سعید احمدی در گفت‌و‌گو با ایسنا، با بیان اینکه حضرت زینب‌(س) همه زییایی‌ها را در خود دارا است، اظهار کرد: ایشان از همان ابتدا خطبه فدک را که منسوب به حضرت فاطمه زهرا(س) است را حفظ کرده واز راویان آن بود که همین امر تاثیر زیادی در شکل گیری صحیح شخصیت ایشان داشت. ابن عباس که ظاهرا خطبه حضرت زهراعلیها السلام را نقل کرده است می‏‌گوید که خطبه حضرت زهراعلیها السلام را از حضرت زینب آموخته‏‌ام. وقتی به این خطبه توجه می‏‌کنیم، می‏‌بینیم که آن‏قدر بلاغت و فصاحت دارد که جای بسی شگفتی است و این خطبه دقیقا زمانی نقل می‏‌شود که حضرت در سنین سه - چهارسالگی قرار دارند، خطبه را می‏‌شنوند و برای دیگران بدون هیچ عیب و نقصی بیان می‏کنند که این خود نشانگر کمال علمی حضرت زینب‏‌علیها السلام می‏‌باشد. 

وی افزود: کلاس‌های تفسیر حضرت زینب(س) زبانزد خاص و عام بود که مردمان زیادی را از مناطق مختلف روانه این نشست‌ها کرده و مملو از عشق و دلدادگی می‌کرد که این محافل تاثیر به‌سزایی در تعمق زنان در سوره‌های قرآن کریم داشت. 

این کارشناس دینی با اشاره به اینکه حضرت زینب(س) دارای قریب به 20 صفت بارز است، تصریح کرد: عالمه الغیر المتعلمه،عقیله النسا، عقیله بنی‌هاشم، صدیقه الصغری و الفاضله از جمله این صفات است. 

احمدی خاطر نشان کرد: حضرت زینب‏‌علیها السلام در موقعیت‏های گوناگون زندگی پربار خود، نسبت ‏به فقر فرهنگی جامعه بی‏‌تفاوت نبودند و با کلاس‏های علمی تفسیر، به ارشاد مردم می‏‌پرداختند و نسبت‏ به زدودن غبار جهل و فقر فرهنگی از خود حساسیت نشان می‏‌دادند. 

وی عنوان کرد: در تاریخ موجود است که امام حسین‏‌علیه السلام از خواهرشان حضرت زینب می‏‌خواهند که" یا اختی لا تنسینی فی نافله اللیل " خواهرم در نافله شب مرا فراموش نکن. این در حالی است که عالم هستی محتاج دعای ائمه‏‌اطهارعلیهم السلام و امام حسین‏‌علیه السلام است و ایشان از حضرت زینب می‏‌خواهند که در هنگام نماز شب ایشان را فراموش نکنند. 

احمدی « عظیمه البلوا» را از دیگر صفات بارز حضرت زینب (س) دانست و افزود: ایشان در طول دوران حیات خویش از همان آغاز دشواری‌ها و مشکلات بی‌شماری را پشت سر گذاشت که اوج آن در حماسه عظیم کربلا به نمایش درآمد و می‌توان متذکر شد که زینب (ع)یک آرامش است که هزاران طوفان را در دل نهفته دارد و تنها وصیت برادر را در خاطر دارد که فرمود" صبر کن بر بلا و لب به شکایت مگشا، که از منزلت شما خواهد کاست، به خدا که خدای باری تعالی با شماست!" 

وی به ابعاد مختلف شخصیتی حضرت زینب (س) اشاره کرد و گفت: حفاظت از امام زمان خویش، ابلاغ پیام امام حسین(ع) به همه مردم و سرپرستی از زنان و دختران بی‌سرپرست از مهمترین وظایف مدیریتی ایشان در حادثه عظیم کربلا بود. 

این کارشناس مذهبی متذکر شد: بعد عرفانی ایشان در روایات گوناگونی مورد تاکید قرار گرفته که می‌توان آن را در جمله کوتاه "ما رایت الا جمیلا " " من چیزی جز زیبایی ندیدم " مورد مداقه و بررسی قرار داد که علما و بزرگان زیادی از تفسیر همین جمله کوتاه عاجز هستند. 

احمدی « حجاب، حیا و عفت » را از مهمترین نیازهای امروز جامعه زنان دانست و یادآور شد: زنان برای تعمیق باورهای دینی خویش و نیل به کمالات روحی بهتر است که خطبه حضرت زینب (س) را سرلوحه خود قرار داده
و از آن غفلت نورزند.




      




+ هشدار سردار قاسم سلیمانی، سرباز فداکار آیت الله العظمی خامنه ای، به غرب منتشر شد: «هر چتربازی که قرار است از هواپیما هلی برن شود، هر تفنگداری که قرار است از ناوها پیاده شود، هر کماندویی که قرار است از با نفربر وارد شود، یادش باشد که قبلاً تابوتش را سفارش داده باشد، شامات (سوریه) خط قرمز انقلاب اسلامی است، همان جایی که می‌تواند معراج ما و گورستان شما باشد



+ کمبود ِ محبتت را به اشتراک بگذار با نامحرمان که آنان این "برهنگـے افکارت" را هزاران لایک خواهند زد . تاسف بار است حال و روز کسـےکه تشنه ے نگاه دیگران باشد .



+ زندگی بی شهادت، ریاضت تدریجی برای رسیدن به مرگ است . . .



+ شهید عزادار نمی خواهد، شهید رهرو می خواهد. شهید موحد دانش



+ دوران طلبگی خاطره های زیادی رو به همراه داره ولی یه خاطره ای که برای همه طلبه ها همیشه موندگارمیشه خوردن تخم مرغ های نهار و شامه!



+ به فکر نمازت باش،مثل شارژ موبایلت..... با صدای اذان بلند شو،مثل صدای موبایلت.... از انگشتانت برای ذکر استفاده کن،مثل صحفه کلید موبایلت..... قرآن را همیشه بخوان،مثل پیامک های موبایلت..... لحظه ای تأمل......لطفا دوباره بخونید!!



+ تو میتوانی روسری نصفه نیمه ات را هی برداری و دوباره بذاری.میتوانی گاهی بادبزنش کنی.میتوانی مانتوی سفید کوتاه نازک چسبان بپوشی تا گرمت نشود.میتوانی شلواری بپوشی که دمپایش تا صندل ات 20سانتیمتر فاصله داشته باشد.میتوانی جوراب هم نپوشی.لاک هم لابد خنک کننده است.بستنی هم لیس بزن روی نیمکت پارک.بوی ادکلنت هم میتواند تا ده متر پشت سرت تعقیبت کنند.



+ دیروز حسن را به جنــــــگ و امروز حسیــــــــــن را به صلــــــح دعوت می کنند آری آنان که برای رهبرشـــــان تعــــــــیین تکلیف می کنند از جنس کوفــــــــیان اند (!) پیش مرگ ولـــــــــــــــــی ولــــــــــــــــی ندارد! چه علــــــــــــــی باشد چه سیدعلــــــــــــــی...



+ در آینده ای نزدیک نگاهی به دور و برت بینداز یک وقت هایی می شود که خودت را تنها چادریِ- کلِ خیابان می بینی لبخند بزن، رو به آسمان کن و بگو: خدایا ممنونم که بهم اجازه دادی بین همه ی این آدمای رنگ وارنگ یه دونه باشم. شک نداشته باش که این یک فرصتِ ویژه است تا برایِ او (خدا) هم یکی یک دانه باشی..



+ در زمانی که شأن و ارزش، به لباس و ماشین است ، تـــو چادری بمان، ثابت کن ارزش واقعی این است .




مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ   |   Designed By Ashoora.ir