http://www.khomool.ir/showimage.aspx?imagepath=/khomool_content/media/image/2010/04/494_orig.JPG&mode=large
مجری صدا و سیما جناب آقای نظام اسلامی، خاطره‌ای ازشهر چترود کرمان و شهدای گمنامی که در آنجا به خاک سپرده شده‌اند، می گوید:
زمانی که برای اجرای مراسم تدفین سه شهید گمنام به شهر چترود که به نام فاطمیه (چترود تنها شهری است که به نام بی‌بی‌ فاطمه زهرا (س) گنبدی بنا کرده و پس از آن نام شهر به فاطمیه تغییر یافته است)تغییر نام داده است، سفر کرده بودم بعد از مراسم تدفین سه شهید، غروب هنگام زمانی که مشغول نوحه‌سرایی و عزاداری برای این عزیزان بودیم جوانی از میان جمعیت برخاست و تقاضا کرد مطلبی را بیان کند. دیگران در حالی که با نگاه‌هایشان به وی تشر می‌زدند می‌خواستند مانع صحبت وی شوند که با سماجت این جوان اجازه داده شد حرفش را بزند.
جواننقل کرد: «امروز صبح که برای تشییع می‌آمدم پر از تردید بودم، دلم گرفته بود. ناامید بودم. زمانی که از زیر تابوت یکی از همین شهدا گرفته بودم و پیش می‌رفتم به جای تکرار جمله‌های مداح خطاب به این شهدا گفتم: امروز باید نشانه‌ای به من نشان دهید تا باور کنم که هستید و تردیدم را از بین ببرد. به نوحه‌سرایی گوش نمی‌کردم و با این شهید درد و دل می‌کردم».
شهید گمنام آدرس مادرش را در رویا به جوان می‌دهد.
این جوان ادامه می‌دهد: «بعد از نماز ظهر خوابیدم و در عالم رویا جوانی را دیدم که به سویم آمد و گفت: من همان شهیدی هستم که امروز در زیر تابوت من گلایه می‌کردی، آمدم تا به تو بگویم که امیدوارتر باش و باور داشته باش. جوان می‌گوید به شهید گفتم تو به درخواست من پاسخ دادی، آیا تو هم درخواستی از من داری؟ شهید در رویا به من گفت: آری. من «هادی راستی» هستم. برو به آدرس منزل ما در اهواز، فلکه چهارشیر، کوچه ... نشان به آن نشان که مرا در محله به نام دانشجوی مفقودالاثر می‌شناسند، به مادر پیرم بگو که دیگر منتظر من نباشد و نشانی مرا در اینجا به او بده.»
نظام اسلامی ادامه داد: وقتی مشخصات شهید را به رییس بنیاد شهید خوزستان به نقل از این جوان ارائه کردیم. 40 دقیقه بعد رییس بنیاد شهید خوزستان تماس گرفت و گفت: استعلام کردیم. مشخصات صحیح است.
نظام اسلامی در پایان سخنانش گفت: بعد از مدتی که به آدرس مورد نظر مراجعه کردیم در پاسخ به زنگ در، پیرزن رنجوری به محض بازکردن در پرسید: از هادی من خبر آوردید؟